پسر به همسایه اش دروغ گفت که او به عنوان یک درمانگر ماساژ کار می کند. دختر خوشحال بلافاصله در زمان خاموش لباس های خود را و غیر کوسهای چاق روحانی کردن بر روی میز. پسر شروع به سکته مغزی بیدمشک او, و دختر فکر کردم آن بخشی از ماساژ بود, و سپس آن را خیلی دیر شده بود